مکتب تاریخی
آنچه در این مقاله میخوانید
Toggleمکتب تاریخی یا Historical school of economics
ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ آﻟﻤﺎن اﻧﺪﻳﺸﻪ ﺧﺎﺻﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ در ﺗﻤﺎم ﻧﻴﻤﻪ دوم ﻗﺮن ﻧﻮزدﻫﻢ اﻓﻜﺎر ﺻﺎﺣﺐﻧﻈﺮان آﻟﻤﺎن را ﺑﻪ ﺧﻮد ﻣﻌﻄﻮف ﻛﺮده اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪه ﻃﺮﻓﺪاران ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ، ﻗﻮاﻧﻴﻦ اﻗﺘﺼﺎدی را ﻛﻪ ﻛﻼﺳﻴﻚﻫﺎ، ﻋﻤﻮﻣﻲ و ﺟﻬﺎﻧﻲ ﻣﻲﭘﻨﺪاﺷﺘﻨﺪ، ﻧﺴﺒﻲ اﺳﺖ زﻳﺮا ﭼﻮن ﺷﺮاﻳﻂ اﻗﺘﺼﺎدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ﺣﺎل ﺗﻐﻴﻴﺮ و ﺗﺤﻮل اﺳﺖ، در ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻈﺎﻣﺎت و ﻗﻮاﻋﺪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ آنﻫﺎ ﻧﻴﺰ در ﺣﺎل ﺗﻐﻴﻴﺮ و ﺗﺤﻮل ﺧﻮاﻫﻨﺪ ﺑﻮد و ﻣﺤﺎل اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮان ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺛﺎﺑﺘﻲ اراﺋﻪ ﻧﻤﻮد ﻛﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ اﻗﺘﺼﺎدی ﻧﺎﺷﻲ از آن ﺑﺮای ﻫﻤﻪ اﻋﺼﺎر و ﻫﻤﻪ اﺟﺘﻤﺎﻋﺎت ﺑﺪون ﻗﻴﺪ زﻣﺎن و ﻣﻜﺎن ﺻﺎدق ﺑﺎﺷﺪ.
وﺟﻪ ﻣﺸﺨﺼﻪ ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد، راﺑﻄﻪ اﻳﻦ ﻋﻠﻢ ﺑﺎ ﺗﺎرﻳﺦ و آﮔﺎﻫﻲ ﻫﺎی ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﺳﺖ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﺮح ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﮔﺎن اﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ، ﻫﺮ ﻋﺼﺮ و دوره زﻣﺎﻧﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻣﻌﻴﺎرﻫﺎی ﺧﺎص ﺧﻮد ﺳﻨﺠﻴﺪه ﺷﻮد. ﻣﺒﺪأ اﻳﻦ آﮔﺎﻫﻲ ﺟﻬﺎﻧﻲ و اﻳﻦ ﻧﮕﺮش ﺗﺎزه ﺑﻪ دﻧﻴﺎ، از اﻳﻦ ﺗﺼﻮر و ﺑﺮداﺷﺖ ﺑﺮﻣﻲﺧﻴﺰد ﻛﻪ ﺗﻤﺎم ﺣﻮادث ﻣﺘﺤﻮل ﺗﺎرﻳﺨﻲ، ﺑﻪﺻﻮرت رودﺧﺎﻧﻪ ﻋﻈﻴﻤﻲ آن ﻫﻢ ﺑﻪﻃﻮر اﺑﺪی ﺟﺮﻳﺎن دارﻧﺪ و ﻫﺮ ﭘﺪﻳﺪه و ﻫﺮ ﺣﺎدﺛﻪ ﻳﻜﺒﺎره و ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد در ﻫﺮ ﻋﺼﺮ، از ﻋﺼﺮ دﻳﮕﺮی ﺑﻪ آن ﭘﻴﻮﻧﺪ ﻣﻲ ﺧﻮرد و ﺧﻮد ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ و ﺑﻪ ﻳﻜﺒﺎره اﻳﺠﺎد ﻧﻤﻲ ﺷﻮد.
ﺑﻪﻧﻈﺮ ﻃﺮﻓﺪاران ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ، پژوهشگر اﻗﺘﺼﺎد ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ ﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎدی را در ﻣﺤﻴﻄﻲ ﻛﻪ آن ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎ اﻧﺠﺎم ﻣﻲﺷﻮﻧﺪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻛﻨﺪ و روش ﺗﺤﻘﻴﻖ اﺳﺘﻘﺮاﻳﻲ و اﺳﺘﻨﺘﺎﺟﻲ را ﺟﺎﻧﺸﻴﻦ روش ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻗﻴﺎﺳﻲ ﺳﺎزد و ﺑﻪﻃﻮر ﻣﻨﻈﻢ واﻗﻌﻴﺎت را ﻣﻮرد ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻗﺮار دﻫﺪ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ ﺗﺼﻮﻳﺮ ﺻﺤﻴﺢ و ﻛﺎﻣﻠﻲ از ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی اﻧﺴﺎﻧﻲ ﺑﻪدﺳﺖ دﻫﺪ و ﺑﺮای اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻛﺎرﺗﻨﻬﺎ وﺳﻴﻠﻪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻫﻤﺎن روش ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﺳﺖ.
ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺎرﻳﺦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻲﺗﻮاﻧﺪ ﭘﺎﺳﺦ دﻫﺪ ﻛﻪ ﺗﺤﻮل و وﻗﻮع ﭘﺪﻳﺪهﻫﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮده اﺳﺖ و در ﺣﺎل ﺣﺎﺿﺮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﺪ ﺑﺎﺷﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ طرفداران مکتب تاریخی، ﻣﺤﻘﻖ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﺗﺤﻘﻴﻖ و ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻧﻬﺎدﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ در ادوار ﻣﺨﺘﻠﻒ و ﺑﺎ ﺟﻤﻊ آوری ﻣﺼﺎﻟﺢ ﻻزم ﺗﺎرﻳﺨﻲ، ﭘﺎﻳﻪﻫﺎی ﻧﻈﺎﻣﺎت اﻗﺘﺼﺎدی را ﻛﻪ اﻟﺰاﻣﺎً ﺟﻨﺒﻪ ﺗﺎرﻳﺨﻲ دارد، شکل دهد و از ﻋﻤﻮﻣﻴﺖ دادن آنﻫﺎ ﺑﺮای ﺟﻮاﻣﻊ دﻳﮕﺮ ﺧﻮدداری ﻛﻨﺪ.
مارک بلاگ بیان میدارد؛
ﺑﻨﻴﺎﻧﮕﺬاران ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﺗﻮﺿﻴﺢ اﻫﺪاف و روشﻫﺎی ﺗﺤﻘﻴﻖ دراﻗﺘﺼﺎد ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻘﺪم ﺑﺮ ﺗﺒﻴﻴﻦ آﻣﻮزهﻫﺎ ﺑﺎﺷﺪ و ﻫﻤﻪ ﺣﻘﺎﻳﻖ اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﺎﻣﻼً ﻧﺴﺒﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ و ﺗﻨﻬﺎ در ﻣﻘﺘﻀﻴﺎت ﺧﺎص ﺗﺎرﻳﺨﻲ و ﻣﻠﻲ ﻣﻌﺘﺒﺮ میباشند. آنﻫﺎ ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺑﺮ اﻳﻦ ﺑﺎور ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻧﺘﻘﺎد ﺑﻲ رﺣﻤﺎﻧﻪ از ﻋﻘﺎﻳﺪ ﮔﺬﺷﺘﮕﺎن دﻧﺒﺎل ﺷﻮد و ﺗﻮﺳﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎدی دارای ﻣﺮاﺣﻞ ﺗﻜﺎﻣﻠﻲ وﻳﮋهای ﺷﺒﻴﻪ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺑﻴﻮﻟﻮژﻳﻚ اﺳﺖ ﻛﻪ دوره ﻛﻮدﻛﻲ، ﺟﻮاﻧﻲ، ﻣﻴﺎﻧﺴﺎﻟﻲ و ﭘﻴﺮی دارد.
مارک بلاگ
دکتر فریدون تفضلی اﺻﻮﻟﻲ را ﻛﻪ ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﺮ آنﻫﺎ اﺳﺘﻮار ﺑﻮده است را ﺑﻪ ﺷﺮح زﻳﺮ ﺧﻼﺻﻪ میکند:
- اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن اﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ اﺻﻮل اﻗﺘﺼﺎدی ﻣﻜﺘﺐ ﻛﻼﺳﻴﻚ در آﻟﻤﺎن ﻓﺮوض ﺧﺎص، آداب و رﺳﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺷﺮاﻳﻂ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻛﺸﻮرﻫﺎ را ﻧﺎدﻳﺪه ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﻟﺬا دﺳﺖ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﻢ اﺻﻮل اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﻠﻲ و ﻋﻤﻮﻣﻲ (روش ﻗﻴﺎس ﻳﺎ روش ﻛﻞ ﺑﻪ ﺟﺰء) ﻣﻲزﻧﺪ. درﺣﺎﻟﻲﻛﻪ اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ روش ﻓﻮق ﺑﺎﻳﺴﺘﻲ ﺑﻪ روش ﺟﺰء ﺑﻪ ﻛﻞ(ﻳﺎ روش اﺳﺘﻘﺮاء) ﻣﺘﺤﻮل ﺷﻮد.
- اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ از ﻳﻚ ﻃﺮف ﺑﻪ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ اﻗﺘﺼﺎد از ﻧﻈﺮ ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﻫﻤﻴﺖ ﻣﻲدادﻧﺪ و از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮدﻧﺪ ﻛﻪ ﭘﺪﻳﺪه ﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎدی و اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ را ﻧﻤﻲﺗﻮان از ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺟﺪا ﻛﺮد. اﻳﻦ دو ﻣﻄﻠﺐ آنﻫﺎ را ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ رﺳﺎﻧﻴﺪ ﻛﻪ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد ﺑﻪﻃﻮر ﻣﺴﺘﻘﻞ ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻧﻴﺴﺖ و ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻋﻠﻮم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ دﻳﮕﺮ ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﮔﻴﺮد. اﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ ﺟﻨﺒﻪﻫﺎی اﻳﺴﺘﺎ و ﻏﻴﺮ ﺗﺎرﻳﺨﻲ روش اﺳﺘﺪﻻل ﻗﻴﺎﺳﻲ ﻛﻼﺳﻴﻚﻫﺎ را ﻣﻮرد اﻧﺘﻘﺎد ﻗﺮار ﻣﻲدﻫﺪ و از روش اﺳﺘﻘﺮاء ﻃﺮﻓﺪاری ﻣﻲﻛﻨﺪ. اﻳﻦ اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﺎً ﺑﻪ واﻗﻌﻴﺖﻫﺎی ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻧﮕﺎه ﻛﺮد و ﺳﻴﺎﺳﺖﻫﺎﻳﻲ را در ﺟﻬﺖ رﻓﻊ ﻣﺸﻜﻼت ﻣﻮﺟﻮد در ﺟﻬﺎن واﻗﻌﻲ ﻃﺮح ﻧﻤﻮد. اﻳﻦ ﺷﻴﻮه ﺗﻔﻜﺮ، ﻣﺘﺪوﻟﻮژی ﻳﺎ روش ﺷﻨﺎﺳﻲ ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﺳﺖ.
- ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ، روش ﺗﻜﺎﻣﻠﻲ را ﺑﻪ ﻛﺎر ﻣﻲﺑﺮد. از ﻧﻈﺮ اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﭘﻴﺮو اﻳﻦ ﻣﻜﺘﺐ، ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ «ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺗﻜﺎﻣﻞ داروﻳﻦ» ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺪﻳﻦﻣﻌﻨﻲ ﻛﻪ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ در ﺣﺎل ﺗﻐﻴﻴﺮ و ﺗﺤﻮل اﺳﺖ. در زﻣﺎن ﻣﻌﻴﻦ ﺑﻨﻴﺎد اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ آن ﻇﺎﻫﺮ ﻣﻲﺷﻮد، در زﻣﺎن دﻳﮕﺮ ﺗﻮﺳﻌﻪ و رﺷﺪ ﻣﻲﻳﺎﺑﺪ و در ﻣﺮﺣﻠﻪ ﻧﻬﺎﻳﻲ از ﺑﻴﻦ ﻣﻲرود. ﭘﺲ ﻧﻈﺮﻳﻪﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎدی ﻛﻪ در زﻣﺎن ﻣﻌﻴﻦ ﺑﺮای ﻳﻚ ﻛﺸﻮر ﻣﻮرد اﺳﺘﻔﺎده اﺳﺖ، ﻟﺰوﻣﺎً ﻧﻤﻲﺗﻮاﻧﺪ در زﻣﺎن دﻳﮕﺮ ﺑﺮای ﻛﺸﻮر دﻳﮕﺮ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺎﺷﺪ.
- اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﭘﻴﺮو ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ روﺣﻴﻪ ﻣﺤﺎﻓﻈﻪﻛﺎراﻧﻪ، اﺳﺎﺳﺎً «اﺻﻼحﻃﻠﺐ» ﻣﻲﺑﺎﺷﻨﺪ، از ﻧﻈﺮ آنﻫﺎ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد وﻇﺎﻳﻒ ارزﺷﻲ- ﻋﻠﻤﻲ دارد، ﻳﻌﻨﻲ ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﻳﻜﻲ از وﻇﺎﻳﻒ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد اﻳﺠﺎد اﻧﮕﻴﺰه ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎی اﻗﺘﺼﺎدی اﺳﺖ، وﻟﻲ اﻳﻦ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖﻫﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﻃﻮری ﺗﻨﻈﻴﻢ ﮔﺮدد ﻛﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس آن ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﻠﻲ ﻋﺎدﻻﻧﻪ ﺗﻮزﻳﻊ ﺷﻮد.
- اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﺗﺎرﻳﺨﻲ از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ از روش ﺗﺎرﻳﺨﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲ ﻛﺮدﻧﺪ، در ﻣﺒﺎﺣﺚ ﺧﻮد ﻋﻤﺪﺗﺎً از ﺗﺎرﻳﺦ اﻟﻬﺎم ﻣﻲﮔﺮﻓﺘﻨﺪ و ﻟﺬا ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد را ﺑﻪﻃﻮر ﺗﻮﺻﻴﻔﻲ ﺗﻌﺒﻴﺮ میﻛﺮدﻧﺪ.
- اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﭘﻴﺮو ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻋﻼوه ﺑﺮ ﺑﺮﺧﻮرد ﺗﻮﺻﻴﻔﻲ ﺑﺎ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد، ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻛﺸﻮرﻫﺎ و رﺷﺪ اﻗﺘﺼﺎدی آنﻫﺎ را ﺑﻪ ﻣﺮاﺣﻞ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﺑﻨﺪی ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. آنﻫﺎ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ اﺳﺎس روش ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﻨﻄﻖ ﻫﺮ ﭘﺪﻳﺪه اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺗﻤﺎﻣﻲ ﻋﻮاﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﻣﺎﻫﻴﺖ اﻗﺘﺼﺎدی آن ﭘﺪﻳﺪه را ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻗﺮار ﻣﻲدﻫﻨﺪ، ﻣﻮرد ﺑﺮرﺳﻲ ﻗﺮار ﮔﻴﺮد. ﻳﻜﻲ از ﻣﻌﺮوفﺗﺮﻳﻦ روشﻫﺎی ﺗﺎرﻳﺨﻲ در ﺧﺼﻮص ﺗﻔﻜﻴﻚ ﻣﺮاﺣﻞ رﺷﺪ اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﺮرﺳﻲ واﻟﺖ وﻳﺘﻤﻦ روﺳﺘﻮ (Walt Whitman Rostow) (2003-1916)، اﻗﺘﺼﺎددان ﻣﻌﺮوف آﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻳﻚ اﻗﺘﺼﺎددان ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻣﻌﺎﺻﺮ، ﺗﺤﻮل اﻗﺘﺼﺎدی اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﺟﻬﺎن را ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت و ﺑﺮرﺳﻲ وﻗﺎﻳﻊ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﻪ ﭘﻨﺞ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺗﻔﻜﻴﻚ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ.
اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ را ﺑﺮ اﺳﺎس ﻣﻮﺿﻊﮔﻴﺮیﻫﺎی آرام و ﺷﺪﻳﺪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﻗﺘﺼﺎد ﻛﻼﺳﻴﻚ، ﺑﻪ دو دﺳﺘﻪ ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﻗﺪﻳﻢ (ﻣﺘﻘﺪم) و مکتب تاریخی ﺟﺪﻳﺪ (ﻣﺘﺎﺧﺮ) ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﻲﻛﻨﻨﺪ. ﻣﻜﺘﺐ ﻗﺪﻳﻢ ﺗﻼش ﻣﻲﻛﺮد ﻧﮕﺮش ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﻪﺻﻮرت ﻧﮕﺮش ﻣﻜﻤﻞ اﻗﺘﺼﺎد ﻛﻼﺳﻴﻚ ﻣﻄﺮح ﺷﻮد، وﻟﻲ ﻧﮕﺮش ﺟﺪﻳﺪ ﺑﻪ دﻧﺒﺎل ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻨﻲ ﻧﮕﺮش ﺗﺎرﻳﺨﻲ ﺑﻪ ﺟﺎی ﻧﮕﺮش ﺳﻨﺘﻲ و ﻛﻼﺳﻴﻚ ﺑﻮد.
ﻣﻜﺘﺐ ﺗﺎرﻳﺨﻲ قدیم (متقدم)
ویلهلم روشر
ویلهلم روشر (۱۸۹۴-۱۸۱۷) (Wilhelm Friedrich Roscher) به عنوان پایه گذار مکتب تاریخی متقدم شناخته می شود که خود او پیوندهای خود را با لیبرالیسم کلاسیک حفظ می کرد و می گفت: اسمیت و مالتوس آخرین نمایندگان شیوه تحقیق تاریخی هستند. هدف و قصد اصلی ویلهلم روشر عبارت بود از اینکه علم قوانین توسعه اقتصادی را در کنار قوانین زندگی اقتصادی مردمان و اقوام، پیدا کند و هر چند او کوشیده بود که مراحل زندگی اقوام را به طور کامل و واقعی مورد توجه قرار دهد، با وجود این روش کل مفاهیم و دستگاه قانونمندانه علم اقتصاد کلاسیک را پذیرفت. او بر این اساس که علم اقتصاد را از کلاسیک ها فرا گرفت، آن را با دانش و معرفت بی نظیر و فوقالعاده خود با مقدار زیادی ملاحظات تاریخی و نکات جالب و استثنائات بسیار، سرشار و بارور کرد.
ویلهلم روشر پیشنهاد کرد که نظریه های اقتصادی با مشکلات زمان تطبیق شود. این فکر ایجاب می کرد که بین نظریه های اقتصادی و موقعیت تاریخی آن زمان توافقی برقرار گردد.
روشر در پاسخ به این سؤال که آیا روش تاریخی باید کاملاً جانشین روش قیاسی کلاسیک ها شود یا خیر؟ اظهار میداشت: روش تاریخی باید مکمل روش قیاسی گردد. وی از روش ریکاردو انتقاد می کرد. از نظر وی اگر نظریات کلاسیک ها غیر قابل قبول اند، به سبب آن است که ریکاردو و پیروان وی معتقد بودند که قوانین اقتصادی، جهان شمول و غیرقابل تغییر می باشند، حال آنکه شرایط و نهادهای اجتماعی پیوسته و مدام در حال تغییرند.
ویلهلم روشر در سال ۱۸۴۳ مکتب تاریخی را با کتابی کاربردی تحت عنوان رئوس گفتارهایی در اقتصاد سیاسی بر اساس روش تاریخی بنیان گذاشت. ویلهلم روشر تحقیقاتی بنیانی در تاریخ اقتصاد به عمل آورد که در کتاب با ارزش و خواندنی او تحت عنوان تاریخ اقتصاد سیاسی در آلمان منعکس است. این کتاب در سال ۱۸۷۴ به چاپ رسید.
روشر مانند فردلیک لیست به تجزیه و تحلیل تاریخی تحول اقتصادی ملل علاقه مند می باشد. به نظر وی هر ملت در مسیر تحول خود از سه مرحله می گذرد و هر مرحله ناشی از تسلط یکی از عوامل تولید (زمین، کار و سرمایه) در فعالیت های اقتصادی می باشد.
بر اساس مارک بلاگ:
مارک بلاگ
در مقایسه با آنچه وعده آن را می داد، روشر در عمل تأثیر عمدهای در اقتصاد نداشت و کارهای او محدود است به انتقاد از اقتصاد متعارف زمان خود که با مثالها و نمونههای فراوان درباره قانون به اصطلاح توسعه تاریخی همراه است و هیچگاه نتوانست آن را به روشنی بیان نماید.
برونو هیلد براند
برونو هیلد براند (۱۸۷۸-۱۸۱۲) (Bruno Hildebrand) قاطع تر و افراطی تر از روشر، به ایجاد شکاف بین تئوری کلاسیک ها و مکتب تاریخی دست زد و به طرح تفاوت نظر بین این دو مکتب پرداخت. به نظر او کلاسیک ها کوشیدهاند از واقعیات ویژه هر قوم در هر لحظه از توسعه و تکاملشان، داوری ها و نتایج معتبر عمومی بگیرند و نوعی اقتصاد جهانی یا علم اقتصاد عالم بشریت ایجاد کنند که با فهم و برداشت روشنگرانه عصر تطبیق می کرد. برعکس کلاسیک ها، هیلد براند کوشید تئوری جدیدی به جای تئوری کلاسیک ها ارائه دهد. بر حسب داوری و ارزیابی ماکس وبر، هیلد براند تنها کسی بود که با روش های معتبر تاریخی امروزی واقعاً به کار پرداخت. از کتاب اصلی او تحت عنوان اقتصاد عمومی حال و آینده فقط جلد اول آن به چاپ رسید و این جلد هم بیشتر انتقاد تئوری های رایج اقتصادی آن موقع را در بر دارد.
هیلد براند به وجود قوانینی طبیعی که در تمام جوامع کاربرد داشته باشد، عقیده نداشت و به ادعای هماهنگی بین منافع شخصی و اجتماعی مد نظر کلاسیکها حمله می کرد. هیلد براند، یک اشتباه کلاسیکها را این می داند که فرد را هدف و محور اصلی تلقی کرده، به امور اخلاقی و اجتماعی توجه ندارند.
آموزه توسعه مرحله به مرحله یا مراحل توسعه اقتصادی که آموزه مشترک تقریباً همه نمایندگان مکتب تاریخی به حساب میآید، برای هیلد براند در راستای یک فرآیند ترکیب و تغییر شکل میگرفت، بدین معنی که او سه مرحله اقتصاد طبیعی، اقتصاد پولی و اقتصاد اعتباری را از هم تفکیک میکند. در این مرحله بندی او نمی خواهد فقط در درجه اول روش های تاریخ اقتصادی را بررسی کند، بیشتر از آن میکوشد یک مسئله اجتماعی را جلوه گر سازد.
کارل کنیس
نگرش تاریخی برای اولین بار با شاهکار کارل کنیس (۱۸۹۸-۱۸۲۱) (Karl knies) به صورت یک سیستم به هم پیوسته منظمی مطرح شد. در سال ۱۸۵۳ کتاب او تحت عنوان اقتصاد سیاسی از دیدگاه روش تاریخی منتشر شد. کنیس برداشت خود را از قوانین توسعه اقتصادها مطرح کرد و دریافت که در مطالعه و تحلیل توسعه فقط قوانین مقایسهای به دست میآیند نه قوانین ارتباط مطلق علیت توسعه. به این ترتیب از لحاظ تاریخ فکری و معنوی راه برای کاربرد سازش ناپذیر روش تحقیق تاریخی باز شد.
کارل کنیس به شدت به مکتب کلاسیک حمله ور گردید و وجود قوانین طبیعی برای رفتار بشر، و حتی وجود چنین قوانینی را برای تکامل تاریخی بشر، مورد تردید قرار داد. وی معتقد بود که نظریههای اقتصادی، فقط مربوط به یک سلسله مقتضیات موجود بوده و متضمن عقایدی که در زمان معین راجع به آن مقتضیات بیان شده، می باشد و به هیچ وجه جنبه توصیف دنیای طبیعت را ندارد.
نتیجه اینکه: ملاحظه میشود که با وجود شباهتهای عقیدتی زیاد در میان اقتصاددانان مکتب تاریخی قدیم، آنها در عین حال دیدگاه های متفاوتی دارند. به عنوان مثال، با وجودی که ویلهلم روشر عقیده دارد، می توان با روش استقراء به تکمیل نظریه اقتصادی مبادرت نمود، هیلد براند عقیده دارد که اصولاً می توان برای تکامل اقتصادی، قوانین تاریخی استخراج کرد، ولی کارل کنیس حتی تدوین قوانین تکامل اقتصادی را نیز منکر می شود. به هر حال اقتصاددانان مکتب تاریخی قدیم در تلاش بودند اقتصاد سیاسی را از کاربرد روش قیاس به روش استقراء بکشانند. اما یافتن داده های آماری کافی، نوعی محدودیت جدی برای آنها بود.
انتقادات عمده مکتب تاریخی قدیم به اصول و مبانی کلاسیک ها
- انتقاد به اصل هماهنگی؛ اصولا هیچ قانون اقتصادی وجود ندارد که اعتبار عمومی داشته و مطلق باشد. نظریه جهانگیر و غیرقابل تغییر اقتصادی، که در هر زمان و مکان صادق باشد، وجود ندارد. با این حال، نباید تصور کرد که نقش و اهمیت اقتصاددانان ناچیز و غیر قابل توجه است.
- انتقاد به اصل خودخواهی؛ خودخواهی و منافع شخصی، تنها انگیزه رفتارهای انسان نیست و تصور اینکه انسان در فعالیت های خویش، همیشه و همه جا پایبند سود شخصی و خودکامی است، نادرست است. به همین دلیل مکتب تاریخی، بر عناصر اخلاقی مثل از خود گذشتگی، نوعدوستی و …، در اقتصاد، تأکید فراوان دارد و انسان اقتصادی کلاسیکها را به عنوان کاریکاتوری ناقص از انسان میشناسند. به عبارت دیگر باید گفت که صاحب نظران این مکتب به طور محسوس تحت تأثیر عقاید مذهبی واقع شده اند.
- نقش دولت در اقتصاد؛ مکتب تاریخی آلمان از نقش دولت در اقتصاد به عنوان نگهبان و وسیله ای برای تحقق منظورهای اقتصادی می داند؛ که افراد به صورت آزاد نمی خواهند یا نمی توانند آن را به عهده گیرند.
- انتقاد به بینش مادی در مورد نیروی مولد؛ آنها معتقدند که کسی که ثروت را تولید می کند از خود ثروت مهمتر است و اشکال اساسی را مفهوم مولد بودن از نظر کلاسیک ها می دانند.
- انتقاد به روش قیاس کلاسیکها؛ کلاسیکها به جای اینکه از بررسیهای تجربی و عینی در موارد جزئی، به نتیجه کلی برسند (روش استقراء)، پدیده ها و وقایع اجتماعی و اقتصادی را با قواعد کلی توضیح میدهند.
مکتب تاریخی جدید (متأخر)
اقتصاددانان مکتب تاریخی متأخر به ویژه گوستاو اشمولر، (که در ادامه درباره آن صبحت خواهیم کرد) مکتب تاریخی قدیم را از دو دیدگاه مورد انتقاد قرار میدهند:
نخست اینکه از نظر مکتب تاریخی قدیم، روش تاریخی تنها روش تحلیل اقتصادی است در حالی که در تحلیل های اقتصادی باید از نظریات دیگر نیز بهره گیری نمود.
دوم اگر بخواهیم روش تاریخی را در عمل مورد استفاده قرار دهیم و نتایج مطلوب به دست آوریم، به زمان نسبتاً زیاد نیاز داریم. به نظر اشمولر اقتصاددانان مکتب تاریخی قدیم در کاربرد داده های تاریخی به منظور مطالعات اقتصادی، عامل زمان را در نظر نگرفته اند حال آنکه برای رسیدن به تحلیل اقتصاد ملی، اقتصاددانان در درجه اول به مطالعات عمیق تاریخی و در درجه دوم به وقت کافی نیاز دارند.
اقتصاددانان مکتب تاریخی متأخر (جوان) آلمان به ارزش نگرش تاریخی در مسائل اقتصادی معتقد بودند ولی در عین حال از ارائه قوانین جامعی برای تحولات تاریخی امتناع نموده و به طرح موارد خاص اکتفا میکردند. به علاوه، آنان بیش از اقتصاددانان تاریخی متقدم به اصلاحات مسالمت آمیز اجتماعی معتقد بودند و در سال ۱۸۷۲ برای بیان افکار سیاسی خود انجمنی به نام اتحادیه سیاست اجتماعی تشکیل دادند.
به نظر می رسد، گوستاو اشمولر و پیروانش مطالعات تاریخی جالبی انجام دادند، اما هیچ نظریه مهمی و هیچ قانون برجسته توسعه ای که بتواند در مقابل تحلیل منطقی و تاریخی بایستد، پدید نیاوردند.
گوستاو اشمولر
گوستاو اشمولر (۱۹۱۷-۱۸۳۸) (Gustav Schmoller) اقتصاددان معروف آلمانی، استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه های هال، استراسبورگ و برلین بود. افکار وی در توسعه اقتصادی آلمان در دهه های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ تأثیر فراوانی داشته است.از لحاظ تاریخ عقاید و اندیشه های اقتصادی، گوستاو اشمولر رئیس و رهبر مکتب تاریخی جدید شناخته می شود.
به گفته والتر هاوزن: پس از آنکه علم اقتصاد تاریخی قدم بزرگی برداشت و خود سیستم اقتصادی لیبرالیسم را به منزله یک محصول تاریخی، تفسیر و تعبیر کرد، وظیفه نیروهای جوان این مکتب بر آن قرار گرفت که یک سازمان فکری جدیدی طراحی کنند و طرحی نو در اندازند و در اینجا بود که بزودی نشان داده شد که نظریات اقتصادی-تاریخی برای طراحی جدید کافی به نظر نمی رسند و به همین جهت اشمولر و طرفداران او این شعار را سر دادند که میبایستی تحقیقات کافی موردی و زمینهای خاص انجام شود، قبل از آنکه بتوان قوانین توسعه زندگی اقتصادی را که فقط در طرح کلی قابل رویت و مشاهده است، مطرح کرد. به عبارت دیگر، ابتدا باید به تحقیقات موردی پرداخت و سپس به طرح قوانین دست زد.
به نظر وی جمع آوری مواد واقعی تاریخی و توصیفی، بسیار مهمتر از نظریه پردازی قیاسی است. او پیشفرض ثبات سایر چیزها در مطالعه یک پدیده اقتصادی را مورد اعتراض قرار میداد و عقیده داشت که نباید پدیده های اقتصادی را جدا از هم مورد مطالعه قرار داد. وی اصولاً با اقتصاد مبتنی بر قیاس کلاسیک مخالف بود.
نظریه اصلی گوستاو اشمولر این بود که شناخت مناسبات اقتصادی را پس از شناخت واقعیات تاریخی حیات اقتصادی میتوان دریافت. اشمولر بر پایه این اعتقاد در واقعیات تاریخی و سیاسی عصر خود با کار تاریخی و سنگین و شدید خویش نفوذ کرد و در حوادث عصر خود فعالانه شرکت نمود و به عمل پرداخت.
به نظر گوستاو اشمولر ، روانشناسی مفتاح همه علوم معنوی و انسانی و از جمله علم اقتصاد را تشکیل می دهد. به نظر وی به کمک روانشناسی موفق میشویم که نقاط ضعف کلاسیک ها و همچنین سوسیالیست ها را مرتکب نشویم زیرا هر دو این مکاتب از یک دولت و نظام حقوقی در یک جامعه اقتصادی کاملاً مجرد آغاز میکنند و مبدأ کارشان یکی است. کشانیدن علوم کمکی به قلمرو اقتصاد نظیر تاریخ، روانشناسی و حقوق، به نظر اشمولر، به هیچ وجه باعث کاستن اهمیت و مرتبه علم اقتصاد نمی شود و نباید تصور کرد با به کارگیری این نوع علوم کمکی در حل مشکلات اقتصادی، از اهمیت علم اقتصاد کاسته می شود.
اشمولر از نظر سیاست اقتصادی طرفدار اصلاحات اجتماعی و دخالت دولت برای رسیدن به این هدف است. اگر قرار باشد که اصلاحات اجتماعی مؤثر واقع شود، لازم است از قضاوت های ارزشی مردم در مورد مسائل اقتصادی الهام گرفته شود.
مهم ترین زمینه اصلاحات اجتماعی مسئله توزیع عادلانه درآمد است. برای نیل به این هدف، سیاست اقتصادی اشمولر یک سیاست انقلابی نبوده بلکه یک سیاست تدریجی است. اشمولر به تغییرات اساسی و فوری عقیده ندارد، لذا معتقد است دولت باید از دخالت شدید و مستقیم صرف نظر کند و به جای آن سیاست اعتدال را در پیش گیرد و با دوراندیشی کامل مردم را چنان هدایت نماید که موجب بهبود اوضاع و احوال اقتصادی و اجتماعی گردد. خدمت ماندنی و ارزنده اشمولر در این بود که به زمان و مکان و واقعیت نزدیک بود و از هر نوع تعمیم دادن فوری و بی مطالعه پرهیز می کرد و با آن مخالف بود.
ورنر سومبارت
ورنر سومبارت (۱۹۴۱-۱۸۶۳) (Werner Sombart) از جمله شاگردان گوستاو اشمولر بود و کتاب وی تحت عنوان سرمایهداری جدید بر تأثیر عمیق اشمولر بر وی دلالت دارد. این کتاب نشان می دهد که ورنر سومبارت در ابتدا از مکتب سوسیالیسم و مخصوصاً آثار و افکار مارکس مایه گرفته ولی بعدها تحت تأثیر اشمولر واقع شده است. آخرین چاپ کتاب سوسیالیسم پرولتاریایی ورنر سومبارت که در ابتدا بسیار تحت تأثیر مارکس و اندیشههای او نوشته شده، در سال ۱۹۲۴ منتشر شد که در آخر آن شدیداً ضد مارکسیسم است. (جالبه!)
به گفته ادگار سالین: ورنر سومبارت در حالیکه از نظر اخلاقی به شدت تحت تأثیر سوسیالیسم بود و تاریخگرایی را به منزله گهواره و بستر اصلی کار خود میدانست، در این معنا که حوادث یک بار اتفاق می افتد و خصوصیات هر عصر و هر نوع حادثه را در خود نگه میدارند، ابتدا به کاری دست زد که هم طرفداران متقدم و قدیمی مکتب تاریخی و هم نمایندگان جوان و متأخر آن، از آن کار غفلت کرده بودند یعنی به مصالح و مواد تاریخی، هم از لحاظ تئوری نفوذ کرد و هم از لحاظ ترکیب منظم و ظاهری آن ها.
در مجموعه کتابهای سومبارت سعی بر این است که ریشه های نظام سرمایه داری کشف شود. او توضیحات فراوانی برای ظهور سرمایه داری داده، به طوریکه آنچه روزی معمایی تاریخی شده بود، پدیده ای غیرقابل اجتناب به نظر می آمد که حتی اگر برخی از شرایط ایجاد آن موجود نبود، باز هم به هر حال اتفاق میافتاد.
از نظر سومبارت، زندگی اقتصادی سرمایهداری قسمتی از تاریخ فرهنگی آن را تشکیل می دهد و از آنجا که تغییرات ناشی از فرهنگ کاپیتالیسم قادر است زندگی اقتصادی آن را تحت تأثیر قرار دهد، سرمایه داری به عنوان نظامی اقتصادی، یک سیستم تاریخی است که در زمان معین می کوشد تا با تخصیص منابع و عوامل تولید کمیاب مهمترین خواسته های مادی خود را ارضاء کند. قوانین این سیستم همراه با تغییر در زمان و مکان باید تغییر کند تا کارایی اقتصادی منابع در جریان تولید محفوظ بماند.
بدین ترتیب، سومبارت مایل است که در تحلیل خود از سرمایهداری اقتصادی، سرمایهداری را با تاریخ اقتصادی آن ترکیب نماید. از این نظر علم اقتصاد مطالعه تاریخ اقتصادی است. سومبارت اعتقاد دارد که اخلاق یهود محرک اصلی توسعه اقتصادی سرمایهداری می باشد. یهودیان از نظر تاریخی نقش اساسی را در تشویق روحیه سرمایهداری از نقطه نظر تعقیب منافع مادی، تقویت رقابت اقتصادی و انتخاب با صرفه ترین روش تولید بازی کرده اند. به نظر وی، شکل سرمایه داری نیز در مراحل پیدایش و تکامل خود از اخلاق یهود الهام گرفته است.
سومبارت طرفدار دخالت وسیع دولت در امور اقتصادی بود و از اندیشه فردیناند لاسال (Ferdinand Lassalle) (1864-1825)، متفکر سیاسی آلمانی دفاع می کرد. طبق مبانی فکری لاسال، هدف دولت، تکامل انسانی و حرکت به سوی تعالی و پیشرفت است. سومبارت نیز همانند دیگر متفکران مکتب تاریخی آلمان تصریح می کند که قوانین سرمایه داری مانند تمامی قوانین اقتصادی، نه جهان شمول هستند و نه حرف آخر را میزنند، بلکه آن ها تنها برای نظام سرمایه داری اعتبار دارند.
ماکس وبر
ماکس وبر (۱۹۲۰-۱۸۶۴) (Max Weber) جامعه شناس مشهوری است تا آنجا که وی را یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی جدید قلمداد می نمایند (مارک بلاگ) لیکن وی در عین حال اقتصاددان و همچنین تاریخ نگار اقتصادی مشهوری نیز هست.
ماکس وبر در کتاب اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری می کوشد تا علل توفیق اقتصادی جوامع پروتستان را، به رغم اینکه در این مذهب کسب مال و دارایی مذموم دانسته شده، نشان دهد. در این کتاب، مکرراً ظهور سرمایهداری به جای آنکه به پیشرفتهای فنی و تغییر روابط بین طبقات اجتماعی نسبت داده شود، به عوامل عقیدتی مثل اصول اخلاقی ناشی از پروتستانگرایی در قرون ۱۶ و ۱۷ نسبت داده شده است.
ماکس وبر در کشف قوانین عمومی از طریق اسلوب تاریخی، بهتر از اشمولر و سومبارت موفقیت یافته است. اگر چه وی زندگی خود را به عنوان یک دانشمند اقتصاد شروع کرده، ولی معمولاً به علت وسعت دایره مطالعاتش، در زمره دانشمندان علوم اجتماعی شناخته می شود. وی کسی است که علم اقتصاد را روی اساس اجتماعی وسیع آن قرار داده است. به نظر ماکس وبر، تعالیم کالوین، اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایهداری را ایجاد نموده و توانسته است بشر را در قرن ۱۷ برای پیشرفت اقتصادی آماده سازد.
بدین ترتیب، ماکس وبر توسعه اقتصاد سرمایه داری را ناشی از اشاعه کالوینیسم (کالوینیسم نام فلسفه و مکتب سیاسی و مذهبی منسوب به ژان کالوین، الهیدان و اصلاحطلب پروتستان فرانسوی در قرن ۱۶ که در ۱۵۴۱ وی را برای اصلاحات مذهبی به ژنو دعوت نموده و در آنجا اصلاحاتی انجام داد و انضباط شدیدی در کلیسای ژنو برقرار کرد) می داند، زیرا انضباط فکری و میانهروی که در روحیه پروتستان ها وجود دارد محیطی عقلایی و سالم برای سرمایه گذاری ایجاد نموده و از سوی دیگر اعتقاد به کوشش و فعالیت که ناشی از رسالت کاری هر فرد پروتستان است محرک موثری برای فعالیت اقتصادی سرمایهداری و کشاندن آن به مرحله امپراطوری صنعتی به شمار می رود.
به طور خلاصه، اخلاق پروتستانی که همان تعالیم کالوین میباشد، محرک اصلی توسعه اقتصادی سرمایه داری بوده است. ماکس وبر، دانشمند معروف آلمانی نقش زیادی در تکامل متدولوژی اقتصاد و سایر علوم اجتماعی داشته است.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.