مکتب نئوکلاسیک یا مارژینالیسم
آنچه در این مقاله میخوانید
Toggleمکتب نئوکلاسیک یا مارژینالیسم
در نیمه اول دهه ۱۸۷۰ سه کتاب مهم در اقتصاد به رشته تحریر در آمد. استانلی جونز در سال ۱۸۷۱ کتاب نظریه اقتصاد سیاسی را به رشته تحریر در آورد.
کارل منگر در همان سال اصول علم اقتصاد را منتشر ساخت و لئون والراس در سال ۱۸۷۴ کتاب عناصر اقتصاد محض را نوشت. این نوشتهها در واقع زمینهها و منابع علمی برای تحولی شمرده میشدند که بعداً انقلاب نهایی گرایی نام گرفت. جالب است که سه نوشته مذکور، در سه کشور متفاوت و توسط سه اقتصاددان با دیدگاههای متفاوت ارائه شده بودند که درعینحال به طور تعجب آوری در مقوله نهایی گرایی (مارژینالیسم) مشترک بودند.
با نگارش این کتابها، پایههای تفکری نسبتاً جدید در اقتصاد ریخته شد و سایه آن بهصورت انواع مکتبهای نئوکلاسیک هنوز هم بر اندیشههای اقتصادی سنگینی میکند. در تکامل اندیشه نئوکلاسیک، مارشال، اجورث، والراس، جونز، منگر، پیگو، ویکسل و پارتو نقش پیشتازی داشتهاند.
این تفکر جدید به دو صورت نامگذاری شده است. اول مکتب نئوکلاسیک. این نام به دلیل اینکه آنها نهایتاً به نتایج لیبرال کلاسیکها رسیدند و بهنوعی عقاید آنها را احیاء کردند و در واقع نظریهشان زاییده افکار کلاسیکها است، این نام به آنها داده شده است. دوم مکتب نهائیون یا مکتب نهایی گرایی. چون در مرکز توجه آنها اصل مطلوبیت نهایی و کاربرد آن در علوم اقتصادی قرار دارد و مکتبی است که استدلالهایش در مورد پدیدههای مختلف اقتصادی بدین مضمون به کار میرود، نام مکتب نهائیون را گرفته است. ازاینرو، افکار این اقتصاددانان در تاریخ عقاید اقتصادی انقلاب نهائیون نامگذاری شده است.
مهمترین آراء و عقاید نئوکلاسیکها (مارژینالیستها)
مهمترین آراء و اندیشههای نئوکلاسیکها را میتوان به طور خلاصه در موارد زیر دستهبندی نمود:
- تمرکز بر روی حدها
- تأکید بر اقتصاد خرد
- استفاده از تجریدها، روش قیاسی
- تأکید بر شرایط رقابت کامل
- تئوری قیمت نشئت گرفته از تقاضا
- تأکید بر مطلوبیت ذهنی
- حرکت به سمت تعادل
- ترکیب زمین با کالاهای سرمایهای
- رفتار اقتصادی عقلایی
- حداقل دخالت دولت
۱ تمرکز بر روی حدها
این مکتب توجه خود را به نقطه تغییر وقتیکه تصمیمات گرفته میشود متمرکز مینماید. بهعبارتدیگر، بر روی حدها خود را متمرکز مینماید. مارژینالیست ها اصل نهایی یا حدی را که ریکاردو در تئوری رانت خود توسعه داده است، به تمام تئوری اقتصاد گسترش دادهاند.
۲ تأکید بر اقتصاد خرد
در این مکتب، فرد و واحدهای تولیدی، مرکز و کانون توجه نهائیون میباشند. بهجای توسعه اقتصاد در سطح کل، و یا اقتصاد کلان، مارژینالیست ها به تصمیمات فردی، شرایط بازار برای نوع بهخصوصی از کالا، محصول واحدهای تولیدی بخصوص، و چیزهایی ازاینقبیل توجه دارند.
۳ استفاده از تجریدها، روش قیاسی
مارژینالیست ها روش تاریخی را رد کرده، در مقابل روش تحلیلی و تجریدی که بهوسیله ریکاردو و دیگر کلاسیکها دنبال شده را میپذیرند. روش تاریخی توجه به این مسئله دارد که در تجزیهوتحلیلهای اقتصادی نمیتوان صرفاً متکی به قوانین خشک کلاسیکها – نئوکلاسیکها بوده و باید شرایط زمان و مکان و مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مربوط به مسائل اقتصادی را موردتوجه قرار داد.
۴ تأکید بر شرایط رقابت کامل
مارژینالیستها به طور نرمال تجزیهوتحلیل خود را بر اساس فرض رقابت کامل قرار دادهاند. البته این شرایط برای دنیایی است که واحدهای تولیدی کوچک، خریداران گوناگون، فروشندگان زیاد، کالاها همگن، و قیمتهای یکنواخت وجود داشته و هیچگونه تبلیغاتی وجود نداشته باشد. هیچ فرد یا واحد تولیدی دارای قدرت اقتصادی کافی جهت اثرگذاری محسوس بر روی قیمتهای بازار نمیتواند داشته باشد. در این اقتصاد هر فرد از چنان عملکرد کوچکی نسبت به کل بازار برخوردار خواهد بود که حضور و یا غیاب آن را کسی متوجه نخواهد شد.
۵ تئوری قیمت نشئت گرفته از تقاضا
برای مارژینالیستهای اولیه، تقاضا، نیروی اولیه و اصلی در مشخصکردن قیمتها بهحساب میآید. در مقابل، اقتصاددانان کلاسیک بر هزینه تولید (عرضه) بهعنوان مشخصکننده ارزش مبادله تأکید داشتند. لذا ملاحظه میشود که مارژینالیست های اولیه مخالف نظر کلاسیکها بوده و با تأکید بر روی تقاضا، به حذف کامل نقش عرضه اعتقاد داشتند. البته آلفرد مارشال نقش عرضه و تقاضا هر دو را در مشخصکردن ارزش کالا و یا قیمت، دخالت داده چیزی که امروزه اقتصاد نئوکلاسیک نام گرفته است.
۶ تأکید بر مطلوبیت ذهنی
ازنقطهنظر مارژینالیستها، تقاضا به مطلوبیت نهایی که یک موضوع ذهنی بوده و پدیدهای روانشناسی میباشد، بستگی خواهد داشت. اقتصاددانان نئوکلاسیک قرن ۱۹، از جمله والراس، در این تلاش بودند که با روش تقلید از حرکت نیوتنی، مدل اقتصاد را تنظیم نمایند. همچنانکه جونز اشاره داشت، آنها درصدد تهیه یک مکانیک مطلوبیت بودند. هدف آنها ساختن تئوریای بود که پیشبینی نماید چگونه افراد با دنبالهروی از منافع شخصی خود رفتار خود را در بازارها تنظیم نموده و در نتیجه منتج به دستاورد بهینه در اقتصاد خواهند گشت.
مفهوم محوری اقتصاد نئوکلاسیک در واقع دنیای مکانیکی مشخص و معینی میباشد، جایی که در آن افراد شبیه و قابلمقایسه با ذرات نیوتنی بوده که آزادانه بر روی همدیگر تأثیر متقابل گذاشته تا اینکه بازارها بین خریداران و فروشندگان شفاف گشته و همزمان مطلوبیت نهایی تمام افراد برابر شده و در نتیجه سیستم به سمت تعادل تمایل داشته و به حرکت در خواهد آمد.
۷ حرکت به سمت تعادل
مارژینالیست ها بر این باورند که نیروهای اقتصاد عموماً به سمت تعادل تمایل داشته، که در حقیقت ایجاد تعادل بهوسیله عملکرد نیروهای مخالف به وجود خواهد آمد. هروقت که اختلالاتی باعث جابهجایی گردد، مجدداً حرکتهای جدید به سمت تعادل به وقوع خواهد پیوست.
۸ ترکیب زمین با کالاهای سرمایهای
مارژینالیست ها زمین و منابع سرمایهای را در تجزیهوتحلیلهای خود با هم جمع کرده و صحبت از بهره، رانت و سود بهعنوان بازدههای منابع دارایی مینمایند. مکتب امریکا با شروع کارهای همیلتون درباره زمین بهعنوان یک عامل تولید مستقل بدین جمعبندی رسید که بهجای آنکه زمین را بهصورت مستقل نگاه کنیم، خود یک نوع خاص از سرمایه بهحساب میآید. اگر زمین در کنار سایر عوامل فقط یک نوع خاص از سرمایه محسوب میشود، در نتیجه تئوری سرمایه برای تجزیهوتحلیل کافی بوده و لذا نباید رفتار جداگانهای برای زمین در تجزیهوتحلیلهای اقتصادی در نظر گرفت. این تئوری منعکسکننده دیدگاه جامعی است که بر این اعتقاد است که سرمایه را میتوان جایگزین زمین نمود و در نتیجه هدف افزایش سرمایه میتواند بدون توجه به اینکه از نظر مقداری چه اتفاقی بر روی زمین خواهد افتاد تحقق یابد.
۹ رفتار اقتصادی عقلایی
مارژینالیست ها فرض میکنند که مردم در ایجاد و برقراری توازن بین آسایش و رنج، در اندازهگیری مطلوبیتهای نهایی کالاهای مختلف، و در توازن و تعادل بین نیازهای حال در مقابل نیازهای آینده، عقلایی عمل مینمایند.
۱۰ حداقل دخالت دولت
مارژینالیست ها از حداقل دخالت دولت در اقتصاد که بهوسیله کلاسیکها مطرح شده بود دفاع کرده و آن را بهعنوان بهترین سیاست قلمداد مینمایند. در بسیاری از موارد، اگر دستیابی به حداکثر منافع اجتماعی موردنظر باشد، هیچگونه دخالتی در قوانین طبیعی اقتصاد نباید انجام گیرد.
مهمترین اندیشمندان مکتب نئوکلاسیکها
لئون والراس
لئون والراس (۱۹۱۰-۱۸۳۴) (Leon Walras) در سال ۱۸۳۴ در شهر اورو در ایالت نورماندی فرانسه متولد شد. او فرزند یک اقتصاددان به نام آگوست والراس بود و مبانی اولیه مربوط به حداکثر کردن مطلوبیت را که کلید ورود به مسائل اقتصادی بود، از پدر آموخت.
والراس در سال ۱۸۷۰ برای تصدی کرسی تازه ایجاد شده اقتصاد سیاسی در دانشگاه لوزان انتخاب شد، شغلی که مدت ۲۰ سال در آن باقی ماند. غالب اندیشههای او در نشرهای مکرر کتاب عناصر اقتصاد محض که در سالهای مختلف منتشر شد، جمع گردیده است.
مارک بلاگ می نویسید:
کتاب نظریه اقتصاد سیاسی جونز که در سال ۱۸۷۱ منتشر گردید، در زمان انتشار با اقبال عمومی مواجه نشد، البته خوانده میشد. کتاب اصول علم اقتصاد کارل منگر که در سال ۱۸۷۱ به چاپ رسید هم موردتوجه قرار گرفت و هم به طور وسیعی خوانده شد. اما کتاب دوجلدی لئون والراس تحت عنوان عناصر اقتصاد محض که در دوره ۱۸۴۴ تا ۱۸۷۷ منتشر شد، بهرغم همه تلاشهای او برای اینکه کتاب را بشناساند، اصولاً موردتوجه واقع نشد. این امر تا حدودی به آن خاطر بود که لئون والراس کاری فراتر از منگر و جونز به عهده گرفته بود. او میخواست اولین مدل چندمتغیره را برای تعادل عمومی در تمامی بازارها پیدا و حل کند. افزون بر این، والراس در استفاده از ریاضیات بسیار فراتر از جونز رفت و همین امر کافی بود که خوانندگان کتاب او را تا حد زیادی کاهش دهد.
مارک بلاگ
تجزیهوتحلیل جامع لئون والراس از تعادل عمومی مبتنی است بر فرایندی تدریجی که بهتدریج و قدمبهقدم عملی میگردد. او کار را با یک خریدار و یک فروشنده و دو کالا آغاز میکند که بهصورت پایاپای معامله میکنند و سپس مسئله را به چند کالا و چند نفر تعمیم میدهد و بعد بحث را وسیعتر کرده و به بازار کالاهای سرمایهای، پسانداز و تشکیل سرمایه و بالاخره استفاده از پول و اعتبار میکشاند. والراس در تجزیهوتحلیل پایاپای دو کالا، همان شیوه تخصیص مورد استفاده جونز را به کار میگیرد که بهموجب آن در شرایط تعادل، نسبت مطلوبیت نهایی هر دو کالا برای خریدار و فروشنده مساوی نسبت قیمت آنهاست. لیکن، والراس برخلاف جونز، از همین شیوه استفاده میکند تا تابع تقاضای نزولی برای کالاها را استخراج کند. روش او در همه مواردی که چند کالا مبادله میشود، این است که توابع فرضی عرضه و تقاضا را با فرض اینکه رقابت کامل وجود دارد و عوامل تولید قابلیت تحرک کامل دارند و نیز قیمتها کاملاً قابل انعطاف هستند ، تنظیم میکند و سپس وجود تعادل عمومی را برای این دسته از معادلات همزمان با شمارش تعداد معادلات و مجهولات اثبات میکند.
ویلیام استانلی جونز
ویلیام استانلی جونز (۱۸۸۲-۱۸۳۵) (William Stanley Jevons) در لیورپول انگلستان متولد شد. وی در سال ۱۸۶۰ لیسانس و در سال ۱۸۶۲ فوقلیسانس خود را گرفت. در سال ۱۸۶۶ استاد کرسی منطق، فلسفه اخلاق و اقتصاد سیاسی شد و در سال ۱۸۷۶ در دانشگاه لندن مشغول تدریس اقتصاد سیاسی گردید.
ویلیام جونز یکی از کاشفان نظریه مطلوبیت نهایی است. کشف مفهوم مطلوبیت نهایی توسط جونز در گزارش کوچکی که در سال ۱۸۶۲ نوشته بود، درج شده بود و چند سال بعد یعنی در سال ۱۸۶۶ منتشر شد و در کتاب دیگر او نظریه اقتصاد سیاسی که در سال ۱۸۷۱ انتشار یافت، شرح و بسط داده شد. این کتاب اگرچه تنها نیمی از مباحث اقتصاد خرد را مطرح ساخته (یعنی تنها نظریه رفتار مصرفکننده را بحث کرده و به نظریه بنگاه نپرداخته است)، ولی همراه با رسالات منتشر شده کارل منگر و والراس در مورد اقتصاد، دوره جدیدی در نظریهپردازی در اقتصاد بهحساب میآید که باید آن را دوره انقلاب نهایی گرایی خواند.
جونز در سال ۱۸۸۲، مجموعه مقالاتی در مورد مسائل سیاست اقتصادی تحت عنوان دولت و نیروی کار منتشر کرد که در آن آزادی تجارت را محکوم و از مداخله مصلحت اندیشانه دولت در امور دفاع کرده بود.
اقبال امروزین به جونز مبتنی است بر انتشار اثر مشهورش، تحت عنوان نظریه اقتصاد سیاسی که سعی کرد شالودههای اقتصاد را بر اصل فایده (مطلوبیت) بنا نهد.
کتاب دیگر وی تحت عنوان شرح مختصر نظریه ریاضیات عمومی اقتصاد سیاسی که در سال ۱۸۶۲ به چاپ رسید بر این سعی و کوشش دلالت کامل دارد. جونز در این دو کتاب سعی دارد با اقتصاد بهعنوان حساب لذت و رنج برخورد کند و بکوشد چیزی را که بهعنوان مسئله عمده در اقتصاد توصیف میکرد، حل کند.
کارل منگر
کارل منگر (۱۹۲۱-۱۸۴۰) (Carl Menger) در سال ۱۸۴۰ در گالیسیا در جنوب لهستان (که در آن زمان بخشی از امپراتوری اتریش-مجارستان بود) متولد شد. وی در سال ۱۸۶۷ از دانشگاه خارکوف دکترای حقوق گرفت. کتاب اصول علم اقتصاد را که انتشار داد، شغل تدریس در دانشگاه وین به او پیشنهاد شد و سپس در سال ۱۸۷۹ در همین دانشگاه به درجه استادی رسید. وی در سال ۱۸۷۹ با انتشار کتاب مسائل اقتصادی و جامعه شناسی آب سردی بر آتش مباحثات مربوط به اختلاف روش ها ریخت که حملهای علیه مکتب تاریخی جوان آلمان بود. وقتی اشمولر به انتقادات او پاسخ نوشت، منگر شدت حمله خود را دوچندان کرد و در جزوه کوبندهای تحت عنوان اشتباهات تاریخی گرایی در اقتصاد سیاسی آلمان که در سال ۱۸۸۴ منتشر شد، انتقادات را تیزتر کرد. این کتاب اختلاف میان دو طرف را دامن زد و شکاف میان مکتب اقتصادی آلمان و اتریش را چنان عمیق کرد که تاکنون باقی مانده است.
کتاب اصول علم اقتصاد منگر در سال ۱۸۷۱ منتشر شد، یعنی درست در همان سالی که کتاب نظریه اقتصاد سیاسی جونز انتشاریافته است. سه سال بعد، یعنی در ۱۸۷۴، کتاب عناصر اقتصاد محض تألیف والراس از چاپ بیرون آمد. این سه نفر، نظریه ارزش بر مبنای هزینه تولید را رد کرده و اصل نزولی بودن مطلوبیت نهایی را بهعنوان روش جدیدی در اقتصاد پذیرفته بودند. در حدود سال ۱۹۰۰ ، دیگر این سه اقتصاددان بهعنوان پایه گذاران انقلاب نهایی گرایی تثبیت شده بودند. لیکن، این حقیقت که جونز، منگر و والراس آثار خود را به طور همزمان انتشار دادهاند، کاملاً تصادفی است، چرا که هیچیک از دیگری خبر نداشت و اصولاً هرکدام از مطالعه متون متفاوتی الهام گرفتهاند.
نیمه اول کتاب اصول علم اقتصاد منگر به نظریه ارزش اختصاص داده شده و بهویژه در سه فصل اول آن نظر جونز بر اساس کتاب نظریه اقتصاد سیاسی او تحلیل شده است. منگر برخلاف جونز، بحث خود را بر مبنای حداکثر کردن لذات قرار نداده، بلکه بر مبنای رفع نیازهای نظری گذاشته و از استفاده از نمودار و فرمولهای ریاضی خودداری کرده است. او میان ارزشگذاری کالاهای تولیدی و ارزشگذاری کالاهای مصرفی فرقی قائل نمیشود و معتقد است که تنها تفاوت میان این دو این است که اولی نیازها را به طور غیرمستقیم مرتفع میکند.
منگر قویاً به این نکته که کالاهای تولیدی و مصرفی مکمل هم هستند، تأکید داشت و ساختار تولید را مراحل تکمیلکننده کالاها و خدمات میدید. منگر اعتقاد داشت که نیازهای بشر متفاوتاند و تلاش برای رفع نیازها ابتدا از رفع نیازهای حیاتی شروع میشود و بهتدریج به نیازهای کماهمیتتر میرسد تا کلاً تمامی نیازها مرتفع شوند. جدول مشهوری که منگر برای نشاندادن این مسئله تنظیم کرده ، دلالت بر این امر دارد که مطلوبیت قابلاندازهگیری است ولی نشان نمیدهد که چگونه این اندازهگیری میسر است و تنها به طور ضمنی اشاره دارد که مطلوبیت نهایی نزولی است.
منگر سپس ارزش کالاهای تولیدی را برحسب اصل زیان بیان میکند، یعنی معتقد است که ارزش آنها بستگی دارد به کالاهای مصرفی که میتوانست تولید شود، هرگاه مولدترین واحدهای کالاهای تولیدی که مورد استفادهاند، کنار گذاشته شوند. لذا برایناساس، ارزش کالاهای مصرفی توسط ارزش کالاهای تولیدی مورد استفاده در تولید آنها معین نمیشود، بلکه برعکس، ارزش کالاهای تولیدی بر اساس ارزش کالاهای مصرفی که تولید میکنند، تعیین میگردد.
آلفرد مارشال
آﻟﻔﺮد ﻣﺎرﺷﺎل (۱۹۲۴-۱۸۴۲) (Alfred Marshall) در ﺳﺎل ۱۸۴۲ در ﻟﻨﺪن ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ. در ﺳﺎل ۱۸۶۵ از ﻛﺎﻟﺞ ﺳﻨﺖ ﺟﺎن در ﻛﻤﺒﺮﻳﺞ ﻟﻴﺴﺎﻧﺲ رﻳﺎﺿﻲ ﺑﺎ درﺟﻪ ﻣﻤﺘﺎز اﺧﺬ ﻧﻤﻮد. از ﻫﻤﺎن ﺳﺎل ﺑﻪ ﺗﺪرﻳﺲ رﻳﺎﺿﻲ در ﻫﻤﺎن ﻛﺎﻟﺞ ﻣﺸﻐﻮل ﺷﺪ. از ﺳﺎل ۱۸۷۷ ﺑﻪ ﻣﺪت ۵ ﺳﺎل ﺑﻪﻋﻨﻮان ﻣﺪﻳﺮ و اﺳﺘﺎد اﻗﺘﺼﺎد ﺳﻴﺎﺳﻲ داﻧﺸﮕﺎه ﺑﺮﻳﺴﺘﻮن ﻣﺸﻐﻮل ﻛﺎر ﮔﺮدﻳﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ ﻛﻤﺒﺮﻳﺞ ﺑﺮﮔﺸﺖ و ﺗﺎ زﻣﺎن ﺑﺎزﻧﺸﺴﺘﮕﻲ در ﺳﺎل ۱۹۰۸ در ﻛﻤﺒﺮﻳﺞ ﺑﺎﻗﻲ ﻣﺎﻧﺪ و در اﻳﻦ ﺳﺎل ﺷﺎﮔﺮد ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ او آرتور ﭘﻴﮕﻮ ﺟﺎﻳﺶ را ﮔﺮﻓﺖ.
ﻣﺎرﺷﺎل از دﻫﻪ ۱۸۹۰ ﺗﺎ ۱۹۳۰ ﭼﻬﺮه ﻣﺴﻠﻂ اﻗﺘﺼﺎد اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن ﺑﻮد. وی رﻳﺎﺿﻴﺪانی ﻋﺎﻟﻲ ﺑﻮد و در واﻗﻊ ﻗﺪرت درک رﻳﺎﺿﻲ او ﺑﺴﻴﺎر ﺑﻴﺶ از اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن رﻳﺎﺿﻴﺪاﻧﻲ ﻣﺜﻞ ﺟﻮﻧﺰ و واﻟﺮاس ﺑﻮده اﺳﺖ. ﻟﻴﻜﻦ، ﻫﻤﻮاره ﺑﺨﺶ رﻳﺎﺿﻲ ﻧﻮﺷﺘﻪﻫﺎی ﺧﻮد را ﭘﺎﻧﻮﻳﺲ ﻣﻲداد و اﻣﻴﺪوار ﺑﻮد ﻛﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر ﺑﺎﻋﺚ ﺷﻮد ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن ﻛﺘﺎب را ﺑﺨﻮاﻧﻨﺪ.
ﻣﺎرﺷﺎل ﻛﻤﻚﻫﺎی ﺑﺰرﮔﻲ ﺑﻪ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺗﻌﺎدل اﻳﺴﺘﺎ ﻛﺮد، درﺣﺎﻟﻲﻛﻪ در ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮ آرزوی ﻳﻚ ﻣﺪل ﺗﻌﺎدل ﭘﻮﻳﺎ را ﻛﻪ ﺧﻮد ﻧﺘﻮاﻧﺴﺖ ﺗﻨﻈﻴﻢ ﻛﻨﺪ، در ﺳﺮ ﻣﻲﭘﺮوراﻧﺪ. ﻳﻜﻲ از ﻣﻮﺿﻮﻋﺎﺗﻲ ﻛﻪ در ﻣﺮﻛﺰ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎت او ﻗﺮار دارد اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﻴﻤﺖ از ﻧﻈﺮ او ﻫﻤﻮاره ﺗﻮﺳﻂ ﻋﺮﺿﻪ و ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺗﻌﻴﻴﻦ ﻣﻲﺷﻮد. او ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﻫﺮ دو ﺗﻴﻐﻪ ﻗﻴﭽﻲ ﺑﺮای ﺑﺮﻳﺪن ﻻزﻣﻨﺪ. ﺑﺎ اﻳﻦ وﺟﻮد ﺗﻼش زﻳﺎدی ﻛﺮده ﺗﺎ ﻧﺸﺎن دﻫﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺗﻮﺳﻂ اﻗﺘﺼﺎدداﻧﺎن ﻛﻼﺳﻴﻚ ﭘﻴﺶ از او درک ﻧﺸﺪه اﺳﺖ.
آلفرد ﻣﺎرﺷﺎل ﻋﻤﻴﻘﺎً ﺑﻪ ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ ﺧﺼﻮﺻﻲ و ﻧﻘﺶ ﺑﺎزار ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد، وﻟﻲ ﻫﻢ اوﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ اﺳﺘﺪﻻﻻت را ﻋﻠﻴﻪ اﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎزار آزاد ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ رﻓﺎه اﻗﺘﺼﺎدی را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﻲآورد، ﮔﺮدآوری ﻛﺮده و ﻫﻤﻮاره ﮔﺮاﻳﺶ ﻣﺒﻬﻤﻲ ﺑﻪ ﺳﻮی اﺗﺤﺎدﻳﻪﻫﺎی ﺻﻨﻔﻲ و ﺣﺘﻲ ﺳﻮﺳﻴﺎﻟﻴﺴﻢ ﻧﺸﺎن داده اﺳﺖ.
ﻣﺎرﺷﺎل ﻋﻼوه ﺑﺮ ﻛﺘﺎب ﻣﻌﺮوف ﺧﻮد یعنی «اﺻﻮل ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد»، ﻛﻪ در ﺳﺎل ۱۸۹۰ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﺷﺪ، ﭼﻨﺪ ﻛﺘﺎب دﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻧﺎمﻫﺎی «اﻗﺘﺼﺎد ﺻﻨﻌﺖ»، «ﺻﻨﻌﺖ و ﺗﺠﺎرت» و «ﭘﻮل، اﻋﺘﺒﺎر و ﺑﺎزرﮔﺎﻧﻲ» را ﻧﻴﺰ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮد اﻣﺎ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺑﻪ اﻧﺪازه ﻛﺘﺎب اﺻﻮل علم اقتصاد ﺷﻬﺮت ﭘﻴﺪا ﻧﻜﺮد.
فرانسیس اجورث
ﻓﺮاﻧﺴﻴﺲ اﺟﻮرث (۱۹۲۶-۱۸۴۵) (Francis Ysidro Edgeworth) در ﺳﺎل ۱۸۴۵ در اﻳﺮﻟﻨﺪ ﻣﺘﻮﻟﺪ و در ﺳﺎل ۱۸۶۵ از داﻧﺸﮕﺎه آﻛﺴﻔﻮرد ﻓﺎرغ اﻟﺘﺤﺼﻴﻞ ﮔﺮدﻳﺪ. در ﺳﺎل ۱۸۸۵ در ﻛﺎﻟﺞ ﻛﻴﻨﮕﺰ ﻟﻨﺪن ﺑﻪ درﺟﻪ اﺳﺘﺎدی رﺳﻴﺪ و در ﺳﺎل ۱۸۹۱ ﺑﻪ اﺳﺘﺎدی ﻛﺮﺳﻲ اﻗﺘﺼﺎد ﺳﻴﺎﺳﻲ داﻧﺸﮕﺎه آﻛﺴﻔﻮرد دﺳﺖ ﻳﺎﻓﺖ.
ﻛﻤﻚ اﺟﻮرث ﺑﻪ ﭘﻴﺸﺒﺮد ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد ﻗﺎﺑﻞ ﻣﻼﺣﻈﻪ اﺳﺖ. او ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛﺴﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻗﺎﻧﻮن ﺑﺎزده ﻧﺰوﻟﻲ را ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻛﺎﻫﺶ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﻳﻚ ﻋﺎﻣﻞ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺑﻴﺎن داﺷﺖ، درﺣﺎﻟﻲﻛﻪ ﻗﺒﻞ از او دﻳﮕﺮان ﻫﻤﻮاره اﻳﻦ ﻗﺎﻧﻮن را ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻛﺎﻫﺶ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻋﺎﻣﻞ ﺗﻮﻟﻴﺪ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻲﻛﺮدﻧﺪ. او ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﻛﺴﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﺎﺑﻊ ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖ ﻋﻤﻮﻣﻲ را ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻛﺮد، ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ آن ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖ ﻳﻚ ﻛﺎﻻ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻣﻘﺪار ﻣﺼﺮف آن ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺨﺺ ﺑﺴﺘﮕﻲ ﻧﺪارد، ﺑﻠﻜﻪ واﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺼﺮف دﻳﮕﺮ ﻛﺎﻻﻫﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺷﺨﺺ ﻧﻴﺰ ﻫﺴﺖ و ﺑﺪﻳﻦوﺳﻴﻠﻪ ﻣﻮﺿﻮع ﺟﺎنشینی و ﻣﻜﻤﻞ ﺑﻮدن ﻛﺎﻻﻫﺎ راﺑﻪ ﻣﺘﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖ آورد
او ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ اوﻟﻴﻦ ﻛﺴﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻨﺤﻨﻲ ﻫﺎی ﺑﻲﺗﻔﺎوﺗﻲ را ﻣﻌﺮﻓﻲ کرد. (ﻣﻨﺤﻨﻲ ﻫﺎی ﺑﻲﺗﻔﺎوﺗﻲ ﺗﺮﻛﻴﺒﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ دو ﻛﺎﻻ را ﻧﺸﺎن ﻣﻲدﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﺮای ﺷﺨﺺ ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖ ﻳﻜﺴﺎﻧﻲ دارﻧﺪ). اﻣﺎ ﻣﻬﻢﺗﺮﻳﻦ ﺧﺪﻣﺖ اﺟﻮرث ﺑﻪ ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد، اراﺋﻪ ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻫﺴﺘﻪ ﻣﺮﻛﺰی در اﻗﺘﺼﺎد ﻣﺒﺎدﻟﻪای اﺳﺖ.
ﺗﻌﺪادی ﺑﺎزرﮔﺎن را در ﻧﻈﺮ ﺑﮕﻴﺮﻳﺪ ﻛﻪ ﻛﺎﻻﻫﺎﻳﻲ دارﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﻲﺧﻮاﻫﻨﺪ ﻣﺒﺎدﻟﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﺪون اﻳﻦ ﻛﻪ ﺑﺎزاری وﺟﻮد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. آنﻫﺎ ﻣﻲﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ وارد ﻣﺒﺎدﻟﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﻳﺎ ﺑﺎ دﻳﮕﺮان اﺋﺘﻼف ﻛﻨﻨﺪ ﺗﺎ وﺿﻊ ﺑﻬﺘﺮی ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻼﺻﻪ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺗﻮاﻓﻘﻲ ﻣﻴﺴﺮ اﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﻫﺮ ﺑﺎزرﮔﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﻣﺒﺎدﻟﻪ را ﺑﭙﺬﻳﺮد. اﺟﻮرث ﻧﺸﺎن ﻣﻲ دﻫﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎه ﺗﻌﺪاد ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن ﺧﻴﻠﻲ زﻳﺎد ﺷﻮد، ﻫﺴﺘﻪ ﻣﺮﻛﺰی ﺗﻮزﻳﻊ ﻧﻬﺎﻳﻲ ﻛﺎﻻﻫﺎ ﻧﺎﺷﻲ از اﺗﻔﺎق آراء ﺑﺎزرﮔﺎﻧﺎن روی ﺷﺮاﻳﻂ ﻣﺒﺎدﻟﻪ اﺳﺖ، ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺗﺮﺗﻴﺒﻲ ﻛﻪ در ﻧﻈﺎم ﻗﻴﻤﺖﻫﺎ در ﺷﺮاﻳﻂ رﻗﺎﺑﺖ ﻛﺎﻣﻞ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﻲ ﺷﻮد. اﻳﻦ ﻧﻈﺮﻳﻪ از ﻧﻈﺮ ﻃﺮﻓﺪاران ﻧﻈﺮﻳﻪ ﺑﺎزﻳﻬﺎ در اﺛﺒﺎت وﺟﻮد ﺗﻌﺎدل ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻪ روش واﻟﺮاس اﻫﻤﻴﺖ ﻓﺮاواﻧﻲ دارد.
اﺟﻮرث در ﺳﺎل ۱۸۸۱ ﻛﺘﺎب «روﺣﻴﺎت رﻳﺎﺿﻲ» ﻛﻪ اﺳﺘﻔﺎده از اﺧﻼق ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖﮔﺮاﻳﻲ در زﻧﺪﮔﻲ اﻗﺘﺼﺎدی اﺳﺖ را ﺑﻪ رﺷﺘﻪ ﺗﺤﺮﻳﺮ درآورد. وی در ﺳﺎل ۱۸۸۷ ﻛﺘﺎب ﻛﻮﭼﻜﻲ ﺗﺤﺖﻋﻨﻮان «ﻣﺘﺮﻳﻚ» درﺑﺎره اﻧﺪازهﮔﻴﺮی ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖ ﺗﺄﻟﻴﻒ ﻧﻤﻮد. اﺟﻮرث ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ ﻣﻘﺎﻻت ﺧﻮد را در ﺳﺎل ۱۹۲۵ در ﺳﻪ ﻣﺠﻠﺪ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان «ﻣﻘﺎﻻﺗﻲ راﺟﻊ ﺑﻪ اﻗﺘﺼﺎد ﺳﻴﺎﺳﻲ» ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻛﺮد.اﺟﻮرث ﺑﺮای ﺗﺠﺰﻳﻪ و ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺑﺎﻟﻘﻮه ﻧﺎﺷﻲ از ﻣﺒﺎدﻟﻪ، از دﻳﺎﮔﺮاﻣﻲ اﺳﺘﻔﺎده ﻣﻲﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻌﺒﻪ اﺟﻮرث ﻣﺸﻬﻮر اﺳﺖ.
آرتور پیگو
آرﺗﻮر ﭘﻴﮕﻮ (۱۹۵۹-۱۸۷۷) (Arthur Cecil Pigou) در ﺳﺎل ۱۸۷۷ در ﺟﻨﻮب اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ. وی در ﺳﺎل ۱۹۰۸ ﺗﺪرﻳﺲ اﻗﺘﺼﺎد در داﻧﺸﮕﺎه ﻛﻤﺒﺮﻳﺞ را ﺷﺮوع ﻛﺮد و ﺑﺪون وﻗﻔﻪ ﺗﺎ ﺟﻨﮓ ﺟﻬﺎﻧﻲ دوم ﺑﻪ اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻮد. در اﺑﺘﺪا آرتور ﭘﻴﮕﻮ ﺑﻪﻋﻨﻮان ﺳﺨﻨﺮاﻧﻲ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪ و اﺻﺮار او ﺑﻪ داﻧﺸﺠﻮﻳﺎن ﻛﻪ «ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺨﻮاﻫﻴﺪ آﻟﻔﺮد ﻣﺎرﺷﺎل ﮔﻔﺘﻪ اﺳﺖ» در اﺷﺎﻋﻪ اﻗﺘﺼﺎد ﻣﺎرﺷﺎﻟﻲ در ﺳﺎل ﻫﺎی ﺑﻴﻦ دو ﺟﻨﮓ ﻧﻘﺶ ﻋﻤﺪه ای اﻳﻔﺎ ﻛﺮد.
ﭘﻴﮕﻮ در ﻛﺘﺎب اﺻﻠﻲ ﺧﻮد، «اﻗﺘﺼﺎد رﻓﺎه» ﻛﻪ در ﺳﺎل ۱۹۲۰ ﺑﻪ ﭼﺎپ رﺳﻴﺪ، ﻣﻔﻬﻮم ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻋﻮاﻣﻞ ﺧﺎرﺟﻲ ﺑﺮ اﻗﺘﺼﺎد را ﻛﻪ ﺗﻮﺳﻂ ﻣﺎرﺷﺎل ﻣﻄﺮح ﺷﺪه ﺑﻮد ﺷﺮح و ﺑﺴﻂ داد و ﺑﻪﺻﻮرت ﻧﻈﺮﻳﻪ ﻣﺪاﺧﻠﻪ دوﻟﺖ ﻣﻄﺮح ﺳﺎﺧﺖ. ﺗﺄﺛﻴﺮ ﻋﻮاﻣﻞ ﺧﺎرﺟﻲ، ﻳﻌﻨﻲ اﻳﻦ ﻛﻪ ﻣﺜﻼً ﻋﻤﻞ ﻏﻴﺮارادی ﻳﻚ ﻋﺎﻣﻞ اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﺎﻋﺚ ﺳﻮد ﻳﺎ زﻳﺎن ﻋﻮاﻣﻞ دﻳﮕﺮ ﺷﻮد، و در ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻳﺎ ﺳﻮد ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻳﻚ ﻓﻌﺎﻟﻴﺖ اﻗﺘﺼﺎدی ﺑﺎ ﻫﺰﻳﻨﻪ ﻳﺎ ﺳﻮد اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ آن ﺗﻔﺎوت داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. او ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻧﺎرﺳﺎﻳﻲ ﻋﻤﻠﻜﺮد ﺑﺎزار در اﻳﻦ ﻣﻮارد، ﻣﺪاﺧﻠﻪ دوﻟﺖ را ﺑﻪ ﺷﻜﻞ اﺧﺬ ﻣﺎﻟﻴﺎت، ﻳﺎ ﭘﺮداﺧﺖ ﻛﻤﻚ ﻣﺎﻟﻲ ﺑﺮای ﭘﺮ ﻛﺮدن ﺷﻜﺎف ﻣﻴﺎن ﺳﻮد ﻳﺎ زﻳﺎن ﺑﺨﺶ ﺧﺼﻮﺻﻲ و ﻋﻤﻮﻣﻲ اﻟﺰاﻣﻲ ﻣﻲﺳﺎزد.
ﻛﺘﺎب «اﻗﺘﺼﺎد رﻓﺎه» ﭘﻴﮕﻮ در واﻗﻊ ﺑﻴﺎن ﻫﻤﺎن اﻗﺘﺼﺎد رﻓﺎه ﻗﺪﻳﻤﻲ اﺳﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻣﻔﻬﻮم ﻛﻪ ﭘﻴﮕﻮ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻣﻄﻠﻮﺑﻴﺖ ﻣﻴﺎن اﻓﺮاد را ﺑﻪ ﻣﺜﺎﺑﻪ ﻳﻚ ﻛﺎر ﻋﻠﻤﻲ، ﻛﺎﻣﻼً درﺳﺖ ﻣﻲداﻧﺴﺖ. ﻟﺬا، ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻲ ﮔﺮﻓﺖ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ اﻓﺰاﻳﺶ درآﻣﺪ ﻣﻠﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻧﺸﻮد درآﻣﺪ اﻓﺮاد ﻓﻘﻴﺮ ﺑﻪ اﻓﺮاد ﻏﻨﻲ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﮔﺮدد، ﻧﻮﻋﻲ ﺑﻬﺒﻮد رﻓﺎه اﻗﺘﺼﺎدی اﺳﺖ
مارک بلاگ
ﺑﺴﻴﺎری از آﺛﺎر آرتور ﭘﻴﮕﻮ ﺣﺎوی ﻧﻜﺎﺗﻲ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﻌﺪﻫﺎ در ﻋﻠﻢ اﻗﺘﺼﺎد و ﺑﻪ ﺧﺼﻮص ﻧﻈﺮﻳﻪ ﭘﻮﻟﻲ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺖ. ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ، ﭘﻴﮕﻮ در ﻛﺘﺎب «ﺑﻴﻜﺎری» ﻣﻔﻬﻮم «ﺿﺮﻳﺐ ﺑﻮدﺟﻪ ﻣﺘﻌﺎدل» را ﻣﻄﺮح ﻛﺮده ﻛﻪ ﻛﻴﻨﺰ ۲۳ ﺳﺎل ﺑﻌﺪ ﺑﻪ او رﺷﻚ ﺑﺮده اﺳﺖ و ﻧﻴﺰ در ﻣﻘﺎﻟﻪای ﻛﻪ در ﺳﺎل ۱۹۱۷ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان «ارزش ﭘﻮل» ﻧﻮﺷﺖ، ﻣﻔﻬﻮم «اﺛﺮ ﻣﻮازﻧﻪ واﻗﻌﻲ» را ﻣﻄﺮح ﻛﺮد ﻛﻪ اﻗﺘﺼﺎددان دﻳﮕﺮی ﺑﻪ ﻧﺎم ﭘﺎﺗﻴﻨﻜﻴﻦ (Don Patinkin: 1922-1995) در ﻛﺘﺎب ﻣﺸﻬﻮر «ﭘﻮل، ﺑﻬﺮه و ﻗﻴﻤﺖﻫﺎ» ﻛﻪ در ﺳﺎل ۱۹۵۶ ﺗﺄﻟﻴﻒ ﻛﺮد، ﺑﻪ ﻧﺎم ﺧﻮد ﺷﺮح و ﺑﺴﻂ داده اﺳﺖ.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.