تفکر اقتصادی مکتب مرکانتیلیسم یا سوداگری
آنچه در این مقاله میخوانید
Toggleتفکر اقتصادی مکتب مرکانتیلیسم یا سوداگری
نام مرکانتیلیسم در حقیقت بیان کننده بهترین سیاست اقتصادی برای یک کشور میباشد که این همان بهترین روش برای یک تاجر است که تلاش میکند ثروت بیشتری جمع کند و محصول خود را گرانتر بفروشد. تفکر این مکتب مرکانتیلیسم در فاصله سالهای ۱۵۰۰ تا ۱۷۴۱ بر عقاید اقتصادی تسلط داشت. مبنای اصلی این تفکر انباشت هرچه بیشتر فلزات قیمتی به خصوص طلا و نقره میباشد و برای این منظور دخالت دولت در اقتصاد صادرات و واردات توصیه میشود. از این رو آنان مبادله را عامل افزایش ثروت و کشاورزی و صنعت را جزء فعالیتهای غیر مولد میدانند. به طوری که عقیده عمومی مرکانتیلیستها را به صورت زیر دستهبندی کردهاند:
- طلا، نقره و فلزات قیمتی به عنوان منبع اصلی ثروت
- تأکید بر موازنه بازرگانی
- دخالت دولت در اقتصاد
طلا، نقره و فلزات قیمتی به عنوان منبع اصلی ثروت
از آنجا که سوداگران جمعآوری طلا، نقره و فلزات قیمتی گرانبها را به عنوان مهمترین عامل برای افزایش قدرت اقتصادی میدانستند؛ هر راهی را که بتوانند به جمعآوری این فلزات قیمتی بیانجامد تجویز مینمودند.
در انگلستان توماس مان متفکر معروف انگلیسی در کتاب خود به نام «ثروت انگلیسی از راه تجارت خارجی» سادهترین روش دولت مندی را تجارت خارجی میداند ایشان بیان میکند که اگر در روابط تجاری با خارج کشور ارزش کل صادرات بیشتر از ارزش کل واردات باشد هرچند برای واردات مقادیری کالا و فلز قیمتی به خارج صادر شود چون اضافه صادرات برای کشور وجود دارد اشکالی نخواهد داشت. توماس مان بین موازنه پرداختهای خارجی و موازنه بازرگانی خارجی تفاوت قائل میشد.
سوداگری در فرانسه به شکل دیگری بود. اقتصاددانان فرانسوی معتقد بودند به وسیله تولید و صدور کالاهای کشاورزی و صنعتی میتوان طلا و نقره بیشتری انباشت. البته توسعه صنایع و کشاورزی ترجیح داده میشد. ژان باتیست کالبرت از صاحبنظران اقتصادی فرانسه و وزیر دارایی فرانسه در زمان سلطنت لوئیز چهاردهم؛ معتقد بود باید از واردات کالاهای صنعتی حقوق گمرکی بالایی گرفته شود و در مقابل واردات فلزات قیمتی از پرداخت حقوق گمرکی معاف باشند. ( حدود سال ۱۶۶۰)
تأکید بر موازنه مثبت بازرگانی
سوداگران معتقد بودند که هر کشوری باید برای به دست آوردن ثروت بیشتر تلاش نماید تا موازنهی بازرگانی با سایر کشورها را مثبت کند تا بدین وسیله طلا و فلزات قیمتی بیشتری انباشته نماید و این امر موجب اضافهتر شدن قدرت اقتصادی و در نهایت برتری کشور نسبت به سایر کشورها گردد.
به عنوان مثال در اسپانیا و پرتغال سیاست حکومت در آن زمان این بود که باید هر چه بیشتر شمشهای طلا و نقره اندوخته شود و به هیچ عنوان اجازهی خروج این فلزات گرانبها از کشور صادر نگردد. حتی تلاش حکومتها این بود که با کشتیها و یا هر وسیلهی ممکنی فلزات گرانبها از سایر کشورها به خصوص سرزمینهای تحت استعمال و همچنین سرزمینهای تازه کشف شده به داخل کشور آورده شوند.
در انگلستان دولت از تاجران میخواست که در معاملات خود با خارج کشور بیش از طلاهایی که خارج میکنند طلا وارد نمایند. در این زمینه توماس مان تأکید میکند که لزومی ندارد که حتما موازنه بازرگانی بین انگلستان و سایر کشورها مثبت باشد بلکه باید تلاش نمود که موازنه پرداختها مثبت شود. به عقیدهی ایشان باید به ارزش کل داراییهایی که مورد مبادله قرار میگیرد توجه داشت. در فرانسه سیاست سوداگری مبتنی بر توسعه صنعتی بود و به نوعی آن را مرکانتیلیسم صنعتی خواندند چرا که سیاست فرانسه کسب ثروت از طریق توسعه صنعتی به خصوص تولید کالاهای تجملی بود.
دخالت دولت در اقتصاد
مرکانتیلیسم برای تحقق عقاید خود وجود یک دولت نیرومند را کاملا موجه میدانستند زیرا دخالت دولت در بازرگانی حمایت دولت از صنایع و برقراری قوانین صادرات و واردات به منظور جمعآوری هرچه بیشتر طلا، نقره و فلزات گرانبها بدون وجود یک دولت قدرتمند امکان پذیر نبود بنابراین دولتی خوب و موفق بود که بیشترین دخالت را در اقتصاد داشته باشد.
در طول قرن هجدهم نظریات سوداگران در عمل مشکلات زیادی ایجاد نمود و به تدریج صحت نظریات آنها مورد تردید قرار گرفت. یکی از دلایل این مشکلات توجه بیش از حد آنان به موازنه مثبت بازرگانی بود که علت بروز بسیاری از جنگهای آن زمان میباشد همچنین براساس نظریات جدید در آن زمان هرچند کوتاه مدت ممکن است کشور دارای موازنهی مثبت باشد اما در بلندمدت به دلیل شرایط تجارت آزاد بینالمللی، این وضعیت به حالت تعادل خواهد انجامید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.